روزهایی که دیگر برنمیگردند

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد


نشسته ام دست زیر چانه به زانو تکیه داده به مسیر امده نگاه میکنم

راه زیادی را پیمودم ؟ شاید از راه امده چیزی باقی نمانده باشد و یا مسیر زیادی را باید طی کنم . اما چیزی که دیده میشه مسیر پر پیچ و خمیه که از راه های مختلف و زیادی تشکیل شده . راه های پیچ پیچ ،صاف و هموار، سربالای و سر پایین و گاهی دره هایی که خود نیز نمی دانم چگونه توان عبور از آن را داشتم .

مجموعه ی همه ی راه ، چه انتخابی چه اجباری زندگی من بود و من را به اینکه هستم رسانده پراز نقایص و معایب و توانایی هایی که عبور از همین مسیر نصیبم کرده . پدر را میبینم با موهای سفید زیبایش ایستاده و از دور به من نگاه میکند برادرهایی که هر کدام درمسیری جاماندند و برایم دست تکان میدهند . از کودکیم شادی زیادی را به خاطر نمی اورم و نوجوانی را با جدایی از خانواده تجربه کردم و به خود اموختم باید شاد باشم و عاشق و هر روز دوستانی یافتم از برگ گل مهربانتر . دوست داشتم و دوستم داشتند . اما غیر از دوستانم بودند که به من اموختند اعتماد که میکنی می بازی . اولین بار عاشقم شدند و من معنی عشق را سالهای بعد از او اموختم . از همان عشق ناب و پاک و بی انتظار . جوانی ....و جوانی .چه راه شیرین و سخت و ارام و پر دغدغه ای. که هرچه کاشتم ان شد که خود خواستم . دانشگاه و شور و نشاطش . ازدواج و شروع یک زندگی مشترک .بدنیا آمدن کودکانم .شیرین ،امید به آینده و تجدید قدرتی که با خود برایم به ارمغان آوردند . از این پس و هر چه کشیدم جور بود که از خود به من رسید و به دیگران آموزش میدادم که باری را بر بارهای شانه ام بگذارم . و کار ......خود را در کار پنهان کردم تا نیمه دیگر زندگی را فراموش کنم . و از دست دادم ، عزیزانم و روزهایی که با حسرت از آنها گذشته بودم . و دیگر هیچکدام برنمیگردند.

سر برمیگردانم تا راه باقی مانده را ببینم . نمیدانم شاید با گام بعدی به اخر راه رسیده باشم و یا گامهای بعدی و بعدی .اما این را میدانم باید نتیجه ای از این راه داشته باشم .و بعد از من مسافران این راه مرا با حس خوبی به خاطر آورند .


اگه دوست داشتین این لینک رو باز کنین و کاری رو که دوست دارین انجام بدین


معصومیت کودکانه

جاویدم تو رفتی و پس از تو دیگر هیچ چیز انگونه که بود نیست

رفتنت بوی وداع نداشت

انگونه که رفتی

حتی صدای پایت را به یاد ندارم 

تنها رفتنت  و بازنگشتنت

را به یاد دارم

و دیگر هیچ چیز انگونه که بود نیست


چقد از داشتن شما دوستان  به خود می بالم و تنها بودن عزیزانی مثل شما منو در تحمل این دردهای بزرگ کمک کرده و شوق بودن و زندگی را در من زنده کرده ممنونم از اینکه هستین و آرامش و شوق رو به دلم می تابین :

نازی  ،بهروز ،حمیدم ،سعید،سوزان ،نگین ، کاپیتان محمود ،مینا ،زن کویر، بابای علی، کیوانه ،امیر توریا ،زیبا و صبا 

دوستتون دارم عزیزانم