جاودانه باش

مداد رنگی هایم را برمی دارم
!نقاشی نمیدانم . این هنر در من هیچ وقت شکوفا نشده
اما میخواهم نقشی از عشق بکشم
مداد رنگی هایم را به دست دلم میدهم تا بکشد آن چیزی که میخواهد همه ی دلتنگی ها همه ی چشم به راهی ها همه ی مهر و محبتی که در خود نهفته و به زبان نیاورده . میخواهم آنچه از دل برمیاید را بکشم . و دیگر در دل عشقی پنهان نداشته باشم . میخواهم دوست بدارم و دوست داشته شوم
و راز جاودانگی را با هزاران رنگ درهم بیامیزم و خلق کنم
میخواهم عاشق باشم و جاودانه
هرچيز را هم