ترا من چشم در راهم شباهنگام

 

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

 

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

 

ترا من چشم در راهم

 

شباهنگام . در آندم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

 

در آن نوبت که بند دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

 

گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم

 

ترا من چشم در راهم


پی نوشت :

خوب یهو این شعرو یادم انداختی .......!!!!!!!!!