ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام . در آندم که برجا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بند دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم
خوب یهو این شعرو یادم انداختی .......!!!!!!!!!
+ نوشته شده در پنجشنبه هفتم مهر ۱۳۹۰ ساعت 17:53 توسط شعله
|
هرچيز را هم